در ستايش دوست داشتن
مرهم و نه دارویِ بیدرمانترين دردها، يعنی درد از دستدادن دوست، آنکه دوستش داريم، دوستی که ديگر بازگشتی برایش نيست، هم زياد دوستداشتن و هم دوستِ زياد داشتن است. مگر میتوان بدون دوستی و عشق، بدون همبستگی و همياری، اين نظام اجتماعی دشمنخوی را به پس راند و برانداخت.
تنها آنگاه که همه باهم شويم، انسان شويم و پا از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی بگذاريم، ديگر چنين دردهائی، در غمخواری فرد يا تنی چند فروخورده نمیمیشود، بلکه با نوشداروی همياری و شور زندگی انسانهای جامعهی همبسته و در يکپارچگی همگانی به نيستی میگرايد.
تنها آنگاه که همه باهم شويم، انسان شويم و پا از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی بگذاريم، ديگر چنين دردهائی، در غمخواری فرد يا تنی چند فروخورده نمیمیشود، بلکه با نوشداروی همياری و شور زندگی انسانهای جامعهی همبسته و در يکپارچگی همگانی به نيستی میگرايد.
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home